روز نوشته‌های من

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۱۷ ب.ظ

گلدان خالی

من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.

مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،‌ مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.

برای همین هم، مدتی ست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟‌ دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم... یا... نمی‌دانم... کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.

خب راست می‌گویم دیگر . نه؟

پدرم می‌گوید:‌ قلب، مهمان‌خانه نیست که آدم‌ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه‌ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد...

قلب، راستش نمی‌دانم چیست، اما این را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است... برای همیشه...

.

.

.

نادر ابراهیمی

۱۷ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۱۷
.
دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۷ ق.ظ

سوهان روح

یکی از سخت ترین کارها، 
کار کردن با کسیه که ازش بدت میاد ولی مجبوری باهاش کار کنی!
کسی که سوهان روحته...
کسی که کار کردن باهاش، مث ناخن کشیدن روی یه زخمه...
دل آدم ریش میشه...
اما مجبوری این شرایط رو تحمل کنی.

خدایا گشایشی...

فقط لطفا از نوع گشایش‌های آقای روحانی نباشه 🙃

۲۷ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۷
.
جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۲۶ ب.ظ

چقد سریع

بعضی وقتا اینقد درگیر کار میشم که گذر روزها رو متوجه نمیشم.

اصلا نمیشه باور کرد، به همین سرعت دو ماه و نیم از سال گذشته باشه!

چقد سریع عمرمون می‌گذره.

خدایا به لحظه لحظه عمرمون برکت بده... آمین

۱۶ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۶
.
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۴۱ ب.ظ

به شدت داره اذیت می‌کنه

یه وامی می‌خوام بگیرم...

مشکل ضامن دارم... 

البته مسئول تسهیلات بانک هم به شدت داره اذیت می‌کنه و بهونه الکی میاره...

واقعا امیدوارم خدا ازش نگذره... ان‌شاالله که کرونا بگیره... شاید یکی دیگه جاش بیاد که یه ذره دین و ایمان داشته باشه و اینقد اذیت نکنه...

چند ماهه پیگیر این وام هستم...

چند کیلو وزن کم کردم...

دیگه انرژی برام نمونده...

لطفا اگه میشه برام دعا کنید...

ممنون

خدایا هر کسی، هر حاجتی که داره، لطفا حاجتش رو برآورده به خیر کن... الهی آمین

۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۴۱
.
پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۴۳ ب.ظ

بعضی وقتا

بعضی وقتا اینقد سر آدم شلوغ میشه که آدم نمی‌دونه کدوم کار رو انجام بده... 😵
بعضی وقتا هم اینقد بی‌کار میشه، نمی‌دونه باید چکاری انجام بده... 🙃

۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۴۳
.
پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۶ ب.ظ

بلولایت!

دیشب دیدم نور تبلت چشمم رو اذیت میکنه، bluelight رو فعال کردم...

با خودم فکر کردم چقدر چیز خوبیه... 

یه ساعت بعد چشمم افتاد نوار وضعیت، دیدم بلوتوث روشنه... با تعجب از این‌که اینو کِی روشن کردم، رفتم خاموشش کنم. دیدم bluelight خاموشه...

بجای bluelight اشتباهی ابزار کناریش که bluetooth بوده رو روشن کرده بودم...

و بطور اتفاقی تاثیر قابل ملاحظه‌ای هم روی نور صفحه گذاشته بود!!!!

 

۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۲۶
.
دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۵۵ ب.ظ

من امروز میمیرم

یه آقایی هست توی فامیلمون... نود و چهار پنج سالشه...

هر روز صبح که میشه، میگه زنگ بزنین بچه‌ها بیان، من امروز میمیرم... چند ساله، هفته‌ای چند بار... این اواخر هم که هر روز...

تا حالا چند تا از بچه‌ها و نوه‌هاش فوت شدن...

طفلی خسته شده از زندگی...

کار و درآمدی هم نداره...

خیلی وقتا واسه مرگش دعا میکنه...

خیلی سخته... خیلی...

 

خدایا برامون بخواه تا آخر عمرمون با شادی و آرامش زندگی کنیم... 

خدایا هیچ موجود زنده‌ای، زندگی اینقد براش سخت نشه که مرگش رو ازت بخواد.

الهی آمین

۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۵۵
.
دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۲۱ ب.ظ

یه زمین خالی

امروز یه زنبور عسل مَنو نیش زد... بغل گوشم... سوختم!!!

سال‌ها بود زنبور منو نیش نزده بود!

چند روز پیش هم توی همسایگی‌مون دو تا بچه رو زنبور نیش زده بود...

یه زمین خالی هست نزدیکای خونه ما... صاحب زمین ورداشته کلی کندوی زنبور رو آورده توی زمین...

من نمیدونم توی شهر جای نگه داشتن زنبوره؟؟؟

۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۲۱
.
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۲۰ ق.ظ

13 بدر

یادمه پارسال 13 بدر، بچه‌ها هر کدوم با خونواده زن و شوهرشون رفتن جایی... من و مامان و بابا هم موندیم خونه!

معمولا می‌ریم ییلاق‌مون... ولی چون وسیله نداشتیم نرفتیم.

بود تا عصر آبجیم اینا اومدن خونه‌مون... رفتیم نشستیم توی حیاط، 13 مون رو بدر کردیم...

امسال هم توی خونه‌ایم... ولی فرقش اینه  بقیه هم توی خونه ن...

شهرهای دیگه رو نمی‌دونم ولی شهر ما، هر کی امروز و فردا رو بره بیرون، جریمه‌ش می‌کنن!

امسال اگه از کرونا نمیرم، باید حتما ماشین بخرم... 9 ساله گواهینامه گرفتم، هنوز ماشین ندارم!

خدایا هرکی خونه میخواد، بهش خونه بده...

هرکی بچه میخواد، بهش بچه‌های سالم و صالح بده...

هرکی همسر میخواد، بهش فقط یه دونه همسر خوب و مهربون بده...

هرکی هم مث من ماشین میخواد، بهش ماشین بده... البته خدایا من بغیر از ماشین، چیزای مهم دیگه‌ای هم میخوام... لطفا...

خدایا لطفا امسال برای همه پر از سلامتی و موفقیت و پول حلال باشه.

خدایا هرکی هر حاجتی که داره، به شیرینی همین ماه شعبانت، همه حاجت‌هاشو برآورده به خیر کن...

الهی آمین.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: امسال شاید نشه سبزه گره بزنیم، ولی می‌تونیم دلامونو به هم گره بزنیم و با هم و برای هم دعا کنیم.

۱۳ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۲۰
.
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ق.ظ

یه مدت زده بود به سرم

دیشب توی خواب و بیداری، یهو شروع کردم به زمزمه کردن یه شعری...

مونده بودم این از شعرهای خودمه یا شعر یه نفر دیگه‌ست...

صبح پا شدم، سرچ کردم توی اینترنت ولی چیزی پیدا نکردم...

و به این نتیجه رسیدم از شعرهای خودم بوده!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: سال‌ها پیش، یه مدت زده بود به سرم، شعر می‌گفتم!

البته چند ماه بیشتر طول نکشید... خدا رو شکر زود خوب شدم!!!
 

۱۳ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۴۱
.